پارک با روژینا
نانازی مامان سلام شنبه هفته پیش که رفته بودیم خونه مامانی با خاله نیلوفر قرار گذاشتیم تا بعد از مدتها از نزدیک همدیگه را ببینیم و شما فسقلی ها یکم بیشتر باهم باشین ساعت هفت بود که از خواب بیدارت کردم و لباسهات را پوشیدی و رفتیم پارک وقتی رسیدیم روژینا و مامانش و مامان بزرگش اونجامنتظرمون بودن شما تا نگاهت به سرسره افتاد میخواستی بری اونجا و حواست به روژینا نبود و وقتی بردمت سمت روژینا رفتی پیشش و انگار از همدیگه خوشتون اومده بود وقتی میخواستی راه بری میگفتی دست دست و دوست داشتی دست روژینا را بگیری و باهمدیگه به زبون خودتون صحبت می کردین و برای ما که کارهای شما را تماشا می کردیم خیلی خیلی جالب بود این ر...